من خادم اسلام هستم و خدمتی بالاتر از خدمت در بسیج سراغ ندارم پس در بسیج باقی می مانم زیرا خدمت در بسیج همه چیز من است و من خاک پای بسیجی ها هستم . به گزارش رصدمراغا ؛ حمیدمحمدی درخشی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه بدر و راهنمایی را در مدرسه اوحدی با موفقیت […]

Untitled-1
من خادم اسلام هستم و خدمتی بالاتر از خدمت در بسیج سراغ ندارم پس در بسیج باقی می مانم زیرا خدمت در بسیج همه چیز من است و من خاک پای بسیجی ها هستم .

به گزارش رصدمراغا ؛ حمیدمحمدی درخشی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه بدر و راهنمایی را در مدرسه اوحدی با موفقیت به پایان رساند . سپس تحصیلات متوسطه را در هنرستان صنعتی مراغه پشت سر گذاشت و موفق به کسب دیپبم شد . گرایش های مذهبی حمید در دوران هنرستان افزایش یافت و فراگیری قرآن مجید را از این دوران آغاز کرد و نماز را اول وقت به جا می آورد . دوران نظام وظیفه او با حوادث انقلاب اسلامی مصادف شد . پس از شش ماه خدمت در خرم آباد لرستان به بندرعباس اعزام شد . در طول سربازی به تأسیس کتابخانه در پادگان اقدام کرد و برای پخش اعلامیه های امام خمینی بارها بین شهرهای بندرعباس ، تبریز ، قم ، مشهد رفت و آمد کرد . نقل است که در یکی از سفرها به بندرعباس تعدادی از اعلامیه های امام را در ساک پنهان کرده و سوار هواپیما شده بود که مأموران امنیتی سر می رسند و به بازرسی می پردازند . وی نیز به جدّ حضرت امام متوسل می شود . وقتی مأموران به سراغ اعلامیه ها می روند جز برگه های سفید چیزی نمی بینند . پس از رفتن مأموران به سراغ ساک می رود تا ببیند آیا واقعاً آنها کاغذ سفید هستند یا اعلامیه ها و می بیند که اعلامیه ها در ساک هستند .
در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ به مناطق آشوب زده بوکان ، میاندوآب و مهاباد اعزام شد و به همراه جمعی از دوستانش سپاه مراغه را تأسیس کرد و علیه ضد انقلاب به مبارزه پرداخت . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در کنار عضویت در شورای فرماندهی سپاه مراغه به سمت فرماندهی بسیج مراغه منصوب شد و سازماندهی و اعزام نیروهای بسیجی به جبهه اقدام کرد . در همین زمان به خاطر فعالیتهای شبانه روزی ، محبوبیت زیادی در بین مردم مراغه به دست آورد تا جایی که از او خواستند کاندیدای نمایندگی در مجلس شورای اسلامی ولی به هیچ وجه زیر بار نرفت . می گفت :
من خادم اسلام هستم و خدمتی بالاتر از خدمت در بسیج سراغ ندارم پس در بسیج باقی می مانم زیرا خدمت در بسیج همه چیز من است و من خاک پای بسیجی ها هستم .
در سالهایی که مسئولیت بسیج مراغه را به عهده داشت به طور جدی با گروهکها و منافقین مبارزه می کرد ؛ به همین خاطر چندین بار مورد سوء قصد قرار گرفت اما توانست جان سالم به در ببرد .
همزمان با ایفای مسئولیتهای پشت جبهه در موقع لزوم از جمله به هنگام آغاز عملیاتهای مهم عازم جبهه می شد . اولین عملیاتی که در ابتدای جنگ در آن شرکت داشت در منطقه سرپل ذهاب بود که با پشتیبانی هوایی خلبان سروان علی اکبر شیرودی انجام شد . در این عملیات نیروهای دشمن به قصد تپه ای که نیروهای ایرانی در آن استقرار داشتند ، در زیر آتش باری ، اقدام به پیشروی کردند و نیروهای خودی را به محاصره درآوردند . در این حین چند تن از نیروهای خودی مجروح و چند نفر به شهادت رسیدند . علی رغم این که یکی از نیروها موفق به خروج از حلقه محاصره شدگان شده بود و مقداری فشنگ برای محاصره شدگان می رساند ، اما این اقدام زیاد ثمربخش نبود و تنها دو عدد نارنجک و قریب پانزده عدد فشنگ برای آنان باقی مانده بود . با وجود این مقاومت تا صبح ادامه یافت . عراقی ها در دامنه تپه آرایش جنگی گرفته و محاصره شدگان را به تسلیم شدن می خواندند . در این حال حمید درخشی از طریق یکی از شیارهای تپه به پایین رفت و پس از کشته شدن چند تن از نظامیان عراقی بقیه را که قریب به نود نفر بودند به تسلیم واداشتند و به همراه سایر رزمندگان به پشت جبهه منتقل شد .
یکی از همرزمانش در مورد حضور او در جبهه آبادان در اوایل جنگ می گوید :
اوایل جنگ ، زمانی که آبادان در محاصره کامل دشمن قرار داشت ، شبی قرار شد که جهت زدن خاکریز با چند نفر از برادران سپاهی به نزدیکی دشمن برویم و خاکریز بزنیم . دشمن متوجه حرکات نیروهای خودی شده و به شدت منطقه را زیر آتش گرفته بود . گلوله های منور دشمن لحظه ای قطع نمی شد . در این میان حمید محمدی درخشی آرام و مطمئن در میان آتش سنگین دشمن حرکت می کرد و نیروها را به صبر و پایداری فرامی خواند و آیات جهاد را تلاوت می کرد .
از خصوصیات برجسته حمید محمدی درخشی بشاشیت ، خوش خلقی ، خطرپذیری و اخلاص و توکل بود . روحیه ای که سبب می شد در بسیاری از عملیاتها بر خطرات فائق آید .
حمید در گیرودار جبهه و جنگ با پیشنهاد خانواده و براساس سفارشهای امام خمینی مبنی بر ازدواج جوانان ، با خانم صابره علییاری ازدواج کرد . در دوران کوتاه ازدواج ، حمید کمتر فرصت می یافت به خانواده اش رسیدگی کند به این جهت سرپرستی خانواده او بر عهده پدرش قرار داشت . در آن زمان پدر حمید نیز از بسیجیانی بود که اغلب در جبهه های نبرد بود .حمید در سال ۱۳۶۲ دوره فرماندهی را گذراند و پس از بازگشت به جبهه در لشکر ۳۱ عاشورا فرماندهی تیپ و محور عملیاتی به وی محول شد . در مدت حضور در جبهه چندین بار مجروح شد که هر بار پس از التیام نسبی به مناطق عملیاتی بازمی گشت .
سرانجام ، پس از چهل و هشت ماه حضور در جبهه ها در عملیات خیبر در جزیره مجنون در روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۶۲ در حالی که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند به شهادت رسید . شهید مهدی باکری درباره نحوه شهادت حمید در پاسخ پدرش که از حال وی پرسیده بود چنین جواب داده است :
حمید ، دویست و پنجاه اسیر عراقی آورد و تحویل داد و در حالی که از ناحیه شانه زخمی شده بود هر چه اصرار کردیم که برگردد تا زخمهایش پانسمان شود گفت : « بچه ها زیر آتش هستند و باید بروم . » تا مدتی با من با بی سیم تماس داشت و در آخرین تماسش به من گفت : « سلام ما را به امام برسانید , ما مثل امام حسین (ع) جنگ کردیم و مثل او مظلوم واقع شدیم و دیگر صدایی از او نشنیدم . »
سه سال پس از شهادت حمید ، برادرش علی در تاریخ ۲۸ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در اثر اصابت ترکش به پاهایش به شهادت رسید . سیزده سال بعد در ۲ مرداد ۱۳۷۶ با عملیات گروه های جستجوی مفقودین در منطقه عملیاتی جزیره مجنون بقایای پیکرمطهر حمید محمدی درخشی کشف شد و پس از تشییع در گلشن زهرا (س) شهرستان مراغه به خاک سپرده شد . از شهید حمید درخشی فرزندی به نام مهدی به یادگار مانده است که در هنگام شهادت پدر ، چهل و پنج روز بیشتر نداشت .

فرهنگ جاودانه های تاریخ(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)/ یعقوب توکلی/ شاهد/تهران/۱۳۸۴