فرازی از زندگی نامه شهید محمد حشمتی فرمانده پدافند هوایی لشکر 31 عاشورا به مناسبت سالگرد شهادتش

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی رصدمراغا ؛ هفتم شهریورماه 1339 در خانواده ای غنی از عشق به اسلام و آکنده از صفا و صمیمیت در شهرستان مراغه ، کودکی پا به عرصه هستی نهاد که او را محمّد نامیدند.

او در دامن مادری سرشار از عطوفت و ایثار تربیت یافت و در سایه پدری بزرگوار و خداشناس به رشد و بالندگی خود ادامه داد.

او در خانه ای محقّربا موازین اسلامی و احکام الهی آشنا شد. او از همان کودکی درد، دردمند بودن را تجربه می کرد و به جای نشستن در کلاس درس با دست های نحیفش بر تار و پود قالی گره می زد و دست های کوچک خونینش ، گل های زیبا بر قالی می کاشت. او در کنار دار قالی در کلاس های کمیته پیکار با بی سوادی شـرکت می کرد و در اثر سعی و تلاش خود موفّق به اخذ پایان نامه تحصیلی از کمیته مذکــور شد و کلاس های دوره راهنمایی را در خدمت سربازی گذراند دروس کلاس سوم متوسطه راهمراه با کار و کوشش فرا گرفت.

دوران بالندگی او مصــادف با قیام خونیـن مردم مســلمان ایران بود، او نیز با ســیل خروشان امّت اسلام فریاد ظلم بر افکن ندا درداد تا اینکه انقلاب محرومین به پیروزی رسید. او پس از خدمت سربازی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. این شهید همراه با سه نفر از همرزمان شهیدش(شهید محمّدرضا قادری، شهید غلامرضا رزّاقی و شهید حمید پرکار) انجمن اسلامی مکتب توحید را بنا نهادند تابتوانند با تعلیم امیدهای انقلاب اسلامی، سربازان جان برکفی تحویل انقلاب دهند.

او دردمند انقلاب بود و ظلم را از هیچ کسی نمی پذیرفت و اجازه نمی داد هرکسی در هرمسأله ای از اموال بیت المال سوء استفاده کند.

روح پویای او در پشت جبهه بی قرار بود، حتی بیش از سه روز از ازدواج او نگذشته بود که رو به سوی دیار عاشقان کرد و در لشکر عاشورا مشغول خدمت و جانفشانی شد.درعملیّات والفجر مقدّماتی مسئول دسته آر پی جی زن بود و آتش بی امانش مانع پیشرفت تانک های دشمن می شد. در والفجر 4 فرمانده پدافند هوایی لشکر ۳۱عاشورا شد.

یکی از دوستانش می گوید: « لشکر عاشورا در منطقه ای بین بانه و مریوان بود و گردان ما نیز در این منطقه قرار داشت و ما نیز جزء دسته آر پی جی زن بودیم. تعدادی از هواپیماهای دشمن بالای سر ما ظاهر شدند و با بمب هایی که ریختند، عده زیادی از رزمندگان شهید شدند و به تجهیزات جنگی ما نیز لطماتی وارد آمد. متأسّفانه پدافند هوایی نیز توسّط آتش هواپیما خاموش شده بود، تنها یکی از آن ها در نزدیکی ما کار می کرد تا اینکه شهید حشمتی به سرعت خود را به پشت توپ ضدّ هوایی رساند ( ایشان خدمت سربازی را در نیروی هوایی در رسته توپ ضد هوایی سپری کرده بود )و شروع به شلیک به سوی هواپیماهای دشمن کرد و توانست یکی از آن ها را سرنگون کند و بقیّه نیز متواری شدند.

به خاطر این دلاوری، مسئولان لشکر از وی خواستند که فرماندهی پدافند هوایی را بپذیرد؛ ولی ایشان خودداری کردند و با اصرار مسئولان که باید استعداد تو در این رشته به کار گرفته شود، شهید حشمتی به حکم وظیفه قبول کردند.»

وی در این مسئولیت بسیار فداکاری و شجاعت به خرج داد. رزمندگان اسلام و دلیرمردان لشکر عاشورا بارها شاهد سقوط هواپیماهای دشمن با آتش سلاح این فرمانده رشید بودند.

زمان شهادت

تا آنکه لحظه موعود فرا رسید و عملیّات والفجر 4 در منطقه غرب کشور آغاز می شود. او در این عملیّات، سنگ تمام گذاشت و در صحنه نبرد، دو هلی کوپتر دشمن را با توپ تک لول سرنگون ساخت. مدت عملیات،طولانی می شود و مهمّات نیز رو به کاهش می گذارد، دشمن برای بازپس گیری منطقه بر پاتک های خود می افزاید وتانک های دشمن تا 150 متری رزمندگان پیشروی می کند، از آن سوی بی سیم، ( شهید ) حمید باکری، رزمندگان عاشورا را دعوت به مقاومت و پایداری می کند تا منطقه عملیاتی سقوط نکند.

شهید حشمتی با افراد شجاع خود با آر پی جی به تانک های دشمن حمله ور می شوند و آن چنان می جنگند که دشمن، مجبور به عقب نشینی می شود؛ ولی دشمن به پاتک های خود ادامه می دهد و این سربازان گمنام امام (ره) با رشادت، پاسخ می دهند. شهید حشمتی از ناحیه پا زخمی می شود؛ امّا به عقب برنمی گردد و به جنگ بی امان خود ادامه می دهد.

او بعد از جراحت، آن چنان عاشقانه می جنگد که گویی نیروی غیبی او را توان می بخشد؛ تا این که از ناحیه سینه زخمی می شود.

دوستانش می گویند:در این حال، دستانش را به سوی آسمان بلند کرده و می گوید: « خدایا! من در هر کجا که بودم، تنها به خاطر رضای تو و برای احقاق حق، مبارزه کردم و اکنون شهادت، این فیض عظیم تو را در مقابل چشمان خود مشاهده می کنم ، بی نهایت سپاسگزارم.

در این لحظات، نیروی کمکی می رسد و زخمی ها را با آمبولانس با سرعت تمام، به عقب روانه می کنند؛ اما در بین راه در اثر اصابت ترکش خمپاره، راننده نمی تواند آمبولانس را کنترل کند و به گودال ایجاد شده توسط خمپاره می افتد و شهید با جسمی آزرده و خونین و روحی بلنددر اذان ظهر ( ساعت 15/12 ) مورخه 28 مهر ماه سال 1362 مصادف با سومین روز شهادت سرور آزادگان، حسین بن علی (ع)، جان به جان آفرین تسلیم می کند ودر هشتم آبان ماه همان سال در کنار دیگر همرزمانش در گلشن زهرای مراغه به خاک سپرده می شود تا آیندگان، پاسدران واقعی حریم اسلام را بشناسد.

ویژگی های شهید

او یک عاشق وارسته بود. اهل خانه، نماز شب و گریه های شبانه او را خوب به یاد دارند. برادر کوچکش می گوید:« شبی بیدار ماندم تا خود را برای امتحان فردا آماده کنم، خستگی بر من چیره شدو خوابیدم؛ اما با صدای پای محمّد از خواب بیدار شدم و دیدم محمّد وضو گرفت و در اتاق تاریک در روشنی مهتاب به قیام و سجود خدا می پردازد؛ گریه های او را می شنیدم که با تکان شانه هایش همراه بود.

ایشان با هرکسی که باب سخن می گشود، وی را شیفته کلام دلنشین و روحانی خود می ساخت. با لبخند همیشگی و چهره مهربانش و طبع شوخ مزاجی که داشت، هرکسی را مجذوب خود می ساخت.

یکی از دوستانش می گوید:« به محمّد گفتم که چرا این همه نوشته های زیبا را که می نویسی، آتش می زنی؟ او در جواب گفت: زیبایی مطلق از آنِ خداست و …».

شهید خطّاط زبردستی بود. در مینیاتور مهارت داشت و قلم شیوایش، امواج عرفان می پراکند؛ اما دریغ که از آن همه، هیچ چیز باقی نمانده است و قبل از شهادت، همه را به آتش عشق سوزانده بود.

او عاشق امام (ره) بود و اجرای فرمان او را بر همه چیز، مقدّم می دانست. او در وصیّت نامه اش اشاره می کند: اگر خمپاره ها و بمب ها و گلوله های دشمنان اسلام، بدن مرا متلاشی کنندو تکّه های بدنم را چندصدمتر در زیر خاک فروبرند، باز آن تکّه های من خاموش نمی شوندو همیشه می گویند، اسلام پیروز است، قرآن پیروز است و خمینی پیروز است.

پیام شهید

… باید برای زنده نگه داشتن اسلام، خون داد و از اموال، چشم پوشی کرد. پدر، مادر،همسر، برادران و خواهرم! من شماها را خیلی دوست دارم؛ ولی خدای خود و قانون خدای خود را خیلی خیلی بیشتر از شماها دوست دارم. مرا خدا آفریده است و این جان ناچیزم را تسلیم خدایم می کنم.

هر معشوقی در برابرمعشوق من صفر و هیچ است. من عاشق آن معشوق ومعبود هستم که تمام هستی ام و تمام وجودم از اوست و عاشق و شیفته اویم و ان شاءَ الله هرچه زودتر به دیدارش خواهم شتافت.

من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم؛ زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند، دست از او نخواهم کشید.اگر لحظه ای ولایت فقیه را تنها بگذارید مانند آن است که پیامبر(ص) و امام حسین (ع) را در مبارزه با کافران، تنها گذاشته اید.

برادران پاسدار! شماها به عنوان الگو در جامعه هستید. باید خیلی مواظب حرکات خودتان باشید که سپاه پاسداران به منزله ذوالفقار امام امّت است.

دین اسلام ، دین عمل است نه شعار.

لباس پاسدار، کفن معطّر است.

انتهای پیام /